14
سلام غزل خوشگل و یکی ی دونه و نفس و ماه و جیگر و عمر من
خوبی عشقم ؟ خوبی دورت بگردم ؟ خوبی تموم زندگی من ؟
مامان فدات که دیگه هر روز تقریبا بودنتو وجودتو حس میکنه با تلنگرات
جدیدا ی چیزایی فهمیدم غزل ... اینکه هر وقت حوصلم سر میره میرم سر یخچال و ی چیز شیرین میزنم تو
رگ بعد میام رو پهلوی چپم دراز میکشم ... به ی ربع نکشیده شما ی در میزنی و میری ی گوشه میشینی
منم هی جیغ میزنم
غزل دیروز با مامانی رفتیم واسه شما کلی خرید کردیم ... وسایل بهداشتیتونو گرفتیم که چقد هم جاتون
خالی گرون بود ی هزار پای خوشگل و دراز هم واست گرفتم ... کلی هم لباس برات گرفتم که
مامانیهی قربون صدقت میرفت و پول میداد فردا هم قراره بریم سرویس خوابی که واست دیدم و
اگه خدا بخواد سفارش بدیم
خدا تو رو به من و همه نی نی ها رو به خانواده هاشون سالم و صالح ببخشه
پایان هفته 21