نوشته های من برای تو

3

1392/2/11 19:52
نویسنده : bano
478 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز خیلی حوصله ام سر رفته بود ...به هسمری گفتم من برم خونه مامان ؟ گفت تو باید استراحت کنی و از این حرفا ... گفتم آخه من فقط باردارم جذام نگرفتم که ...

گفت باشه پس با آژانس برو شب هم من میام ...

چقده کیف میده این لوس بازیا

خلاصه که ما عصری بار و بنه رو انداختیم به دوش و با آژنس رفتیم خونه مامان ...

البته کادو هم که با هسمری گرفته بودیم و هم بردم ... شب اونجا بودیم و هر چی من گفتم آقـــــــــــــــــــا منم مامان شدم ..کادو من و هم بدید اصن انگار نمیشنیدن ...گفتن نی نیت باید بیاد خودش بخره ..

گفتم بابا نی نی م داره میگه براش بخرین من بعدا حساب میکنم ...گفتن روز مادر اصن فرداست ... آقا مام چشمون به امروزه که آقای هسمر از در بیاد با ی کادو خوشگل

باشد که ما هم نیز رستگار شویــــــــــــــــــــم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)