10
سلام پرتقال شیرین من !
خوبی مامان ؟ حس میکنم که خوبی ....چون کم کم دارم ی چیزایی که حس میکنم که نشون میده تو
داری کم کم به حرکت می افتی و این واسه من فوق العاده شیرینه ...از فوق العاده کمی اون ور تر....
2/مرداد یعنی 4 شنبه بود که انقد حوصلمون سر رفته بود لباسا رو زدیم به تن و راهی شدیم به سوی
خونه دختر خاله جون ....{تو این ماه انقد گرمایی شدم که حد نداره ...کلا هوای تهران امسال بی سابقه
گرم شده و من خیلی عذاب میکشم ... مدام یا دست و صورتمونو میشوریم یا زیر دوشیم ولی چون گفتن
حموم زیاد خوب نیس به ی دوش چند دقیقه ای اکتفا میکنیم } تو راه از گرما پوکیدم تا رسیدم ...حالا
خوبه 5 مین بیشتر راه نبودرفتیم و نشستیم به حرف زدن ... تو همین حین بود که ی هو انگار دل من
در باشه و شما پشت در یکی در زد...اول فک کردم توهم زدم بعد از چند ثانیه دوباره در زدی ...جیغ
بودم که میزدم ...دختر خاله و کوچولوش هم شروع کرده بودن به دست زدن...
چقد شیرین بود اون لحظه ...خدا به حق همین ماه نصیب هر کسی که آرزوی بچه داره کنه
زنگ زدم به بابایی و با اینکه مشتری داشت تند تند گفتم و جیغ زدم و قط کردم
خلاصه که اون شب و هیچ وقت یادم نمیره
بعد از اون شب هر زمان که بی سر صدا نشسته باشم و صدایی حس نکنی بدونی که من تنهام ی در میزنی و در میری
آخ من قربون اون حرکات ظریفت برم عشق مـــــــــــــامان
از دیشب هم که دندون درد گرفتم با این که مامان تند تند مسواک میزنه ولی چون شما داری از همه
جای ما تغذیه میکنی باعث شد که این گونه شود ... عیب نداره زندگیم ... فدای تک تک سلولای بدنت این درد کشیدنام عشقم
امروز رفتم دندون پزشکی..دکتر گفت هنوز به عصبت نرسیده ... ی پر کردن میخواد که اگه بتونی با
مسواک و نخ دندون این دوره رو بگذرونی و بعد زایمان پر کنی که عالی میشه ولی اگه دیدی که نمیتونی
درد و تحمل کنی بیا پرش کنیم ...گفتم چشـــــــــــــــم بله که تحمل میکنیم
حالا خیلی مواظبم و درد فعلا قط شده خدارو شکر
مامان بابا شدید منتظرن که 15 مرداد برن و ببینن این فسقلی فندقی ما دختره یا پسر
الهی که تنت سالم باشه عشقم ...نه تنها تن تو ....تمام بچه ها ..تمام مادرایی که تو راهیی دارن ...
یا علی به همین شب های قدری که گذشت و امشبه همه رو ...همه رو سلامت نگه دار واسه خانواده هاشون
زمان : 18 هفته و 5 روز ....